نفَـس هـاﮮ دلتنـگیـم

تنهـایـﮯ مَـن

نفس هایم

بودنهایت را شیرین میکشد

با زمان قد می کشد

و تمام پنجره های دنیا

رو به تو باز میشوند

میبارم از چشم ماه

برای فصلهای تشنه ی باران

در چشمانت همیشه شعری برای نوشتن هست

برای طلوع چشمهایت که یخ دلتنگی هایم را آب کرده است

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 21:35 توسط حـَدیث جـون| |

تو را دوست دارم
در این باران
می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم

لبخند تو را در باران می‌خواستم
می‌خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در آینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم..

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 21:35 توسط حـَدیث جـون| |

غمی غمناک
شب سردی است,و من افسرده
راه دوری است,و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم,تنها,از جاده عبور
دور ماندند ز من آدم ها.
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویران
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر,سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای,این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من,لیک,غمی غمناک است.

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 21:34 توسط حـَدیث جـون| |

 

میــان خلــوتــی کـه از جنــس سکــوت تـوســت،ارام نشســته ام و بــی خیــالِ

تیــک تــاک ســـاعت هـای دیــواری،ایــن روزهــا و شبهــا را مــرور میــکنــم و در

دلــم انــگــار هــزار حــرف نگفـته ســر بــاز میــکنــد.

 

دستهــای خــالــی ام زانــوهــای خستــه ام را بغــل کــرده اسـت،بــرای خــودم

کــه تنهـــا مثــل خـودم هستــم گــریــه میــکنم،ایــن اشکهـــا سالهـــاست کـه

همـــراه همیشگـــی بغـض مــن انــد.

 

تقــویــم را کــه ورق میــزنــم،خــاطــرات کمــرنــگ کــودکـی ام،نمیــدانــم لبخـــند

میــزننـــد یــا دهــن کجــی میکننـــد،امــا هـــرچــه هسـت انگـــار از گــذشتــه

هــای دوری بــا نگـــاه ســرد امــروز مــن بیـــگــانـه انــد.

 

دوبـــاره کنــار ایــن کــاغــذ هــای خـــط خـــطی و ایــن خـاطــرات کهنــه نشستـــه

ام و خلــوت خـالــی ام را با شــب تقسیــم کــرده ام.

 

شــب کــه همیــشه همــراه تنهـــایی مــان کوچــه پــس کوچــه هـای ایــن

قلبهـــای زخــم خــورده را عبـــور کــرده اســت دریــغ از یکبـــار گلـایــه،تمــام خنــده

ها و گـریـه هـایـمــان را بــا خـود بــه تــاریکـی هــای ابـدی سپــرده اسـت...

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 21:33 توسط حـَدیث جـون| |

در اتاق من ساعتی یافت نخواهد شد

مرا با این هیاهوی ثانیه ها کاری نیست

من در اتاقم می نشینم و در خلوتی می خورم شرابی

و گوش می دهم به موسیقی

و می خندم به عمر روان قاه قاه

وگاهی هق هق که چگونه نمی تواند وادار کند مرا به زندگی..

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 21:32 توسط حـَدیث جـون| |

 

سـرد اسـت و مـن تـنهایـم

 

 

چـه جمـلـه ای !

پـر از کـلیـشه …

پـر از تـهـوع …

جـای گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :

(ســرد اسـت)

یـخ نمـی کنـی،

حـس نـمی کنـی

کـه مـن بـرای نـوشتـن همیـن دو کلمـه

چـه سرمایـی را گـذرانـدم …

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 21:25 توسط حـَدیث جـون| |

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 21:24 توسط حـَدیث جـون| |

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 21:18 توسط حـَدیث جـون| |

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 21:13 توسط حـَدیث جـون| |

نگاه مهربانت رفتنت را ثابت کرد...

تو را نمیدانم اما
اولین نگاه من به تو نه از سر مهر بود
نه در زیر نور مهتاب
ولی روزگار بارها و بارها
نگاه ما را در هم آمیخت
تا به تو بیندیشم
و این بار ک دعایم از خدا چیزی نبود جز دیدنت آن هم در ایستگاه مه گرفته ی دیدار
تو دیگر نیامدی
بیا..
خیس و خسته بیا..
نمیخواهم باران باشی فقط عاشق باش
عاشق هم نباش، فقط نگاهم کن
از همان نگاه هایی ک در آخر مرا اسیر کرد
باشد..باشد..نگاه هم نکن فقط بیا و باش
همین ک استحکاک سایه هایمان به هم خورد کافیست
میبینی چه کم توقع شده ام؟
و
حالا ک دلم فقط از آن نگاه ها میخواهد تو دیگر نیستی
نکند تو شیطانی و من گول نگاهت خوردم؟
هیچ گاه به اندازه حالا دلم هوای چشمانت را نمیکند
آه ک تو چقدر بی رحمی و عاشق کردن را خوب میدانی
آنقد بی رحم ک هر روز برای دیدن چشمان عجیبت آرزو ها میکنم
و حالا ک عاشقترم
من هستم و ایستگاه مه گرفته و بغضی ک فریاد میزند
نرو
بفهم...

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 21:12 توسط حـَدیث جـون| |

Love Is Blind


Love is blind,
Easy to find,
You think you're with the one you love,
But at the end,
It was all a waste of time,
Because that person only wanted you for one thing,
And that one thing was your body,
They were always able to get it from you,
Because they already had you on lock down,
Love is blind,
And you're the only one that doesn't see it,
But the people around you do,
Believe it,
Love is blind,
They said they loved you,
But it was all a lie,
And you didn't see it,
Now your heart broken,
Love is blind,
Easy to find

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 21:11 توسط حـَدیث جـون| |

منتظری چه اتفاقی بیفتد؟

:::::منتظری چه اتفاقی بیفتد؟:::::

:::::
اینکه دلم برایت تنگ شده کافی نیست؟:::::

:::::
منتظری چه اتفاقی بیفتد ؟:::::

::::::
اینکه از چشمهای شب زده ام بجای باران برف ببارد ؟:::::

:::::
اینکه ستاره ها در آسمان برای نیاز نیمه شبم راه باز کنند ؟:::::

:
اینکه تمام پروانه ها و پرستوهای سرگردان بعد دعاهایم آمین بگویند ؟:

:::::
نه عزیز دلم:::::

:::::
هیچ اتفاق مهمی نمی افتد::::: !

:::::
جز پژمردن چشمهای سرخ و سیاه من:::::

::::::::
جز به خاک افتادن ساقه های احساس ِ بچه گانه ام::::::::

:::::::::::::::::::
منتظری بمیرم تا برگردی ؟::::::::::::::::::::::

::::::
اینکه دلم برایت تنگ شده کافی نیست ؟:::::

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 21:11 توسط حـَدیث جـون| |

یادته؟

 

یادته یه روز بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه یه نامردی اشکاتو ببینه وبهت بخنده !؟

گفتم اگه بارون نیومد چی ؟….

گفتی اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمون گریش میگیره….

گفتم یه خواهش دارم. وقتی آسمون چشمهام خواست بباره تنهام نذار…

گفتی: چشم !!

حالا امروز من دارم یه گوشه ی خلوت گریه می کنم اما آسمون نمی باره….

تو هم اون دور دورا ایستادی و داری به من می خندی..!!

آخه چرا ؟مگه گناه من چیه ؟

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 20:57 توسط حـَدیث جـون| |

نوشته شده در سه شنبه 27 تير 1391برچسب:,ساعت 1:25 توسط حـَدیث جـون| |

 

 

 

نوشته شده در سه شنبه 27 تير 1391برچسب:,ساعت 1:24 توسط حـَدیث جـون| |

www.bosa.blog.af

 

www.bosa.blog.af

 

نوشته شده در سه شنبه 27 تير 1391برچسب:,ساعت 1:21 توسط حـَدیث جـون| |

شعر و متن عاشقانه برای جدایی

نوشته شده در سه شنبه 27 تير 1391برچسب:,ساعت 1:19 توسط حـَدیث جـون| |

هیاهو...

 

هنوزم دستای گرمت جای امنی واسه گریه‌ست
تو قشنگی مثل بارون، من دلم پر از گلایه‌ست
.
هنوزم تو این هیاهو توی این بغض شبونه
من و گنجشکای خونه دیدنت عادتمونه
.
پشت پنجره هنوزم چشم به راهت می‌شینم
ای که بی‌تو خودمو تک و تنها می‌بینم
.
ما دو تا پنجره بودیم گفتی که باید بمیریم
دیوارا همه خراب شد ولی ما هنوز اسیریم
.
ما هنوزم مثل مرداب مست آینه کویریم
ما همونیم که می‌خواستیم خورشیدو با دست بگیریم
.
گریه هام حروم شدن کاری بکن
چشم من بیا من‌و یاری بکن
.
وقتی که به تو رسیدم هنوزم آهو نفس داشت
هنوزم چلچله انگار تو چشاش غم قفس داشت
.
غزلک گریه نمیکرد تو شبای بی چراغی
من‌ و تو هم قصه بودیم
از ستاره به اقاقی
.
حالا اما دیگه وقت رفتنه
جاده اسم منو فریاد میزنه
.
حالا من موندم و یاد کوچه های خالی و خیس
یاد خونه ای که دیگه خیلی وقته مال ما نیست
.
اگه خاموشم و خسته اگه از تو دورِ دورم
تکیه کن به من غریبه من یه کوه پُر غرورم

 

 

هیاهو...

 

هنوزم دستای گرمت جای امنی واسه گریه‌ست
تو قشنگی مثل بارون، من دلم پر از گلایه‌ست
.
هنوزم تو این هیاهو توی این بغض شبونه
من و گنجشکای خونه دیدنت عادتمونه
.
پشت پنجره هنوزم چشم به راهت می‌شینم
ای که بی‌تو خودمو تک و تنها می‌بینم
.
ما دو تا پنجره بودیم گفتی که باید بمیریم
دیوارا همه خراب شد ولی ما هنوز اسیریم
.
ما هنوزم مثل مرداب مست آینه کویریم
ما همونیم که می‌خواستیم خورشیدو با دست بگیریم
.
گریه هام حروم شدن کاری بکن
چشم من بیا من‌و یاری بکن
.
وقتی که به تو رسیدم هنوزم آهو نفس داشت
هنوزم چلچله انگار تو چشاش غم قفس داشت
.
غزلک گریه نمیکرد تو شبای بی چراغی
من‌ و تو هم قصه بودیم
از ستاره به اقاقی
.
حالا اما دیگه وقت رفتنه
جاده اسم منو فریاد میزنه
.
حالا من موندم و یاد کوچه های خالی و خیس
یاد خونه ای که دیگه خیلی وقته مال ما نیست
.
اگه خاموشم و خسته اگه از تو دورِ دورم
تکیه کن به من غریبه من یه کوه پُر غرورم
.

 

 


.

نوشته شده در دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,ساعت 23:51 توسط حـَدیث جـون| |

نوشته شده در دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,ساعت 23:33 توسط حـَدیث جـون| |

من ایرانی نیستم چون نامم عربی است
من ایرانی نیستم چون وقتی بدنیا آمدم در گوشم اذان عربی خواندند
من ایرانی نیستم چون روزی که به مدرسه رفتم پدر و مادرم قرآن بالای سرم گرفتند و در مدرسه آیین محمد را به من آموختند
...
نه گفتار نیک و کردار نیک و گفتار نیک
من ایرانی نیستم چون وقتی ازدواج کردم به آیین عربها و با زبان عربی ازدواج کردم
من ایرانی نیستم چون هزار کیلومتر راه را طی میکنم تا به پا بوس امام هشتم شیعیان و نواده پیامبر اعراب بروم
اما آنسوتر آرامگاه فردوسی نمی روم
من ایرانی نیستم چون اعیاد من فطر و غدیر و مبعث را تبریک می گویم و شاد باش می شنوم
اما نمیدانم جشن سده چه روزیست
من ایرانی نیستم چون دهه محرم سیاه می پوشم و با سر و روی گل آلود عزادار خاندانی می شوم که سرزمینم را گرفتند ، مردانش را کشتند و زنانش را به غنیمت بردند
اما روز مرگ بابک خرمدین را نمیدانم
من ایرانی نیستم چون حرف که می زنم بیشتر به عربی می ماند تا فارسی
من ایرانی نیستم چون عربها _ پ _ ندارند و من می گویم فارسی نه پارسی
من ایرانی نیستم چون در کشوری دنیا آمدم که روی پرچشمش عربی نوشته شده
من آرزوی ایرانی بودن هم ندارم چون آنقدر دست نیافتنی است که آرزویش هم نمی توان کرد

 

 

نوشته شده در دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,ساعت 23:31 توسط حـَدیث جـون| |

 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,ساعت 22:15 توسط حـَدیث جـون| |

[تصویر: lo95u2qmovyv6r2gisge.jpg]

 

نوشته شده در دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,ساعت 21:12 توسط حـَدیث جـون| |

[تصویر: 3gi71j8o5k8qevkq7vj7.jpg]

نوشته شده در دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,ساعت 21:11 توسط حـَدیث جـون| |

نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
سهراب

نوشته شده در دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,ساعت 21:6 توسط حـَدیث جـون| |

نوشته شده در پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:,ساعت 23:33 توسط حـَدیث جـون| |

دنیا را بغل گرفتیم ،

گفتن امن است ، هیچ کاری با ما ندارد !

خوابمان برد ،

بیدار شدیم ،

دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم ...

 

 

مشکوکیم!!!

وقتی به وجود و به عدم مشکوکیم

 

به شادی و شوق بعد غم مشکوکیم

 

با این همه انگار که عاشق هستیم

 

چون از همه بیشتر به هم مشكوكیم

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:,ساعت 23:30 توسط حـَدیث جـون| |

مـــــن برای تـــــو


چَتـــــری بیـــــش نبودم . . .


بـــــاران که تمـــــام شد


فراموشـــــمـ کردی . . .


تــــو تنهـا هم قـــــدم بارانــــی میخواستی . . .


امّـــــا . . .



مـــــن خود ِ بـــــاران شـــــدم


بعـــــد از آن . .

عشق تو


شوخی زیبایی بود


که خداوند با قلب من کرد  . . .


زیبا بود


امّا شوخی بود . . .


حالا


تو بی تقصیری


خدای تو هم بی تقصیر است . . .


من


تاوان اشتباه خود را پس میدهم


تمام این تنهایی تاوان


« جدّی گرفتن آن شوخی » است . . .

 

دلــــــــم


خــواب بــی کــــــابــــوس مـیخـــواهــــد . . . .


دلــــــم کــــمــی خـــدا مـیخــواهـــد


کـَــمی سـُـکــــوت


دلـَــــــم دل بـُـــریـــــدن مــیخــــواهـَــد . . . .


کــَـمــی اشــــک


کــَـمــی بـُــهــت


کـَــمــی آغــوش آســِـمــــانـی . . . .

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:,ساعت 21:25 توسط حـَدیث جـون| |

 

این ها که میخوانی دست نوشته نیست دل نوشته است مینویسم تا تو بخوانی

مینویسم تا بدانی...آن چه در دلم پنهان است مینویسم تا بدانی با این دل بیچاره

چه کردی..این ها دل نوشته است دست نوشته نیست ...دل نوشته ای از من

برای تو ...تویی که برای من هنوز مثل ماه این حوالی غرق در ابهامی ..

مینویسم برای تو که مرا نه ...دل مرا با نبودن و نماندن میشکنی ..من برای تو

مینویسم من به عشق تو مینویسم ..تو این هارا میخوانی و میخندی ..آره میخندی

به من و این دل ساده من..ای همه وجودم فدای خنده های تو ..تو بخند..تو به من

به همه چیز و همه کس بخند..تو بخند که خنده هایت عشق می کارد در دلم

تو بخند...من به جای تو می گریم

تو بخند..

نوشته شده در پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:,ساعت 21:18 توسط حـَدیث جـون| |

 


سلام امیدوارم حال همتون خوب باشه و امتحانات رو به راحتی پشت سر بزارین امروز با چندتا جک و اس ام اس باحال اومدم خدمتتون نظر بدین هر چقدر هم کوتاه بود مشکلی نیست فقط شما نظر بدین.

 

 

خدا   
تو ساحل داشتم با خدا قدم میزدم جای پای هردومون رو شنا میموند ولی وقتی به آخر جاده رسیدم به پشت سرم نگاه کردم و دیدم تنها یک جای پا وجود داره از اون پرسیدم پس چرا تنهام گذاشتی گفت بندیه من در جایی که فقط یک جای پا دیدی مراحل سخته زندگیت بود که من تورا در آغوش گرفته بودم

 

عشق یعنی
عشق يعني خون دل يعني جفا

عشق يعني درد و دل يعني صفا

عشق يعني يك شهاب و يك سراب

عشق يعني يك سلام و يك جواب

عشق يعني يك نگاه و يك نياز

عشق يعني عالمي راز و نياز

گاهی اوقات آرزو می کنم

ای کاش تک پرنده عاشقی بودم

که میان صدها هزار پرنده بتوانم

به قله بلند سرزمین هستی برسم

و پرواز کان نغمه سر دهم که...

من شیدای تو و عاشقانه دوستت دارم



دوست داشتن زيباست...  
 همه دنیا رو نامردا گرفتن؟
نه لیلی جان وفا از ما گرفتن !
به مجنون گفت خواهم از تو اینها:
یکی خونه، یکی ماشین، یه ویلا !!!
بگفتا از کجا آرم چنین را ؟
بگفتش من چه دانم، جیب بابا !
دریغ از جیب بابا چون نباشد ...
نگوییدش دلت عاشق نباشد
از آن پس رفت هی دنبال لیلی
یه لیلی و دو لیلی و سه لیلی ...
.............
دوست داشتن زيباست

نه براي لمس کردن ؛ براي حس کردن !!!
............
دیوانه باش تا غمت عاقلان خورند

عاقل مباش که غم دیوانگان خوری
...............
به پندار تو:

جهانم زيباست!

جامه ام ديباست!

ديده ام بيناست!

زيانم گوياست!

قفسم طلاست!

به اين ارزد كه دلم تنهاست؟
..............
همه در زندگی شطرنج بازیم

نباید بی جهت هرسو بتازیم

اگر تکنیک دلها را بدانیم

همیشه برده و هرگز نبازیم

(تقدیم به بهترینم)
..............
خنده بر لب ميزنم تا كس نداند راز من

ورنه اين دنيا كه ما ديديم خنديدن نداشت
..................
زندگي را دور بزن و آن گاه كه بر بلندترين قله رسيدي، لبخند خود را نثار تمام سنگريزه هايي كن كه پايت را خراشيدند



بگویید بر گورم بنویسند
بگویید بر گورم بنویسند: زندگی را دوست داشت ولی آن را نشناخت مهربان بود ولی مهر نورزید طبیعت را دوست داشت ولی از آن لذت نبرد در آبگیر قلبش جنب و جوشی بود ولی کسی بدان راه نیافت در زندگی احساس تنهایی می نمود ولی هرگز دل به کسی نداد و خلاصه بنویسید: زنده بودن را برای زندگی دوست داشت نه زندگی را برای زنده بودن
......................
من واقعا فرمول دقيقي براي موفقيت، نمي‌شناسم ولي فرمول شکست را به خوبي مي‌دانم، و آن اينست: «سعي کنيد همه را راضي نگه داريد
......................
شكسپير ميگه: خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ... خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد
....................
اگه يه روز کسی بهت گفت دوست دارم سعی نکن بهش بگی دوستش داری، اگه گفت عاشقته سعی نکن عاشقش بشی، اگه گفت همه ی زندگیش تويی سعی نکن همه ی زندگيت باشه چون يه روز مياد و بهت ميگه ازت مفتنفره اونوقت تو نمی تونی سعی کنی ازش متنفر بشی
....................
نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

دروغ پدروغ پسرانه : 1. خيلي ميخوامت(ماشاالله پسرها همه رو ميخوان) 2.هميشه به يادتم(مخصوصا موقع لالا)3.تا اخرش با هاتم(ولي از نوع بشنو باور نکن) 4.غير تو به هيچکسي فکر نميکنم(اره جون عمت) 5.من بهت اعتماد کامل دارم(مخصوصا در حين تلفن پشت خطي داشته باشي) 6.تا حالا با هيچ دختري انقدر صميمي نبودم(به جز اون يکي) 7.دوستت دارم(دروغ سال)که مد شده
سرانه   

جملات رمانتیک ویژه پیچوندن :

- آرزوی من خوشبختی توست/، با من باشی یانباشی فرقی نمیکنه!! -/ خودم هم نمی دونم چیکار میخوام بکنم/.نمیخوام تو بهآتیش من بسوزی!!! -/ تو هم خوشگلی،هم باهوشی،هم زرنگی.. ./آدمهایی خیلی بهتراز من گیرت میاد!! - /ما مدلهای ذهنیمون با هم فرق میکنه!! /هیچ پروسیجری برای تلفیق این دو


 

 

نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:27 توسط حـَدیث جـون| |

نوشته شده در دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:31 توسط حـَدیث جـون| |

نوشته شده در دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:25 توسط حـَدیث جـون| |

می دونی اگه یه ترک یه نارنجک انداخت طرفت با ید چی کار کنی؟ . . . باید ضامن شو بکشی پرت کنی طرف خودش
ترکهای ایران خودرو دلیل اعتصابشون رو میپرسن میگن ما اینجا مثله خر کار میکنیم بعدش اینا عکس اسب رو زدن رو سمند
پیام تبریک ترکا: حلول ماه مبارک نوروز را بر تمام فجر آفرینان عرصه ایثار و پیروان آن حضرت صلوات
به ترکه میگن چرا شمشیر حضرت علی دو شاخه بود میگه به خاطر اینکه شبها بزنه تو شارژ
طی تحقیقات بعمل امده ترکها نمیتوانند با 110 تماس بگیرند .چون کلید 11 رو روی تلفن پیدا نمیکنند
ترکه  میره میوه فروشی میگه: ‌آقا بی زحمت یه کیلو انگور بده. ‌فروشنده هم ازون آدمهای مذهبی بوده، میگه: نگو انگور، بگو میوه بهشتی! بعد اون بابا میگه: ‌آقا دو کیلو هم سیب بدین. یارو میگه: نگو سیب، بگو جمال محمد! بعد ترکه بادمجون میخواسته، میگه: بی زحمت ‌یه کیلو هم ...یـــرِ بلال حبشی بدین!!!
ترکه میره مغازه میگه: آقا یه بیسکویت خوب بدین. بقاله میگه: ساقه طلایی خوبه؟ ترکه میگه نه. میگه: ویفر خوبه؟ میگه نه . میگه گرجی خوبه؟ میگه نه. میگه: مادر خوبه؟ ترکه میگه: قربان شما، دست بوسن
ترکه نذر میکنه آخر اسم بچه هاشو ا... بزاره!! اولی رو میزاره فتح ا... دومی رو میزاره یدا... سومی دختر میشه میزاره سیندرلا!!!
به ترکه میگن چی شد ایدز گرفتی؟ میگه از توالت فرنگی!!! میگن آدم که از توالت فرنگی ایدز نمیگیره!!! میگه آخه نفر قبلی هنوز بلند نشده بود!!!
ترکه میره دکتر میگه هر شب خواب می بینم که دارم با خرا فوتبال بازی می کنم دکتر چندتا قرص میده میگه امشب بخور خوب میشی ترکه میگه نمیشه از فردا شب بخورم آخه امشب فیناله!
ترکه میگن وقتی غم و غصه میآد سراغت چیکار میکنی؟؟؟ میگه مغزمو دایورت میکنم رو تخمم!
میدونین ترکارو تو کلاس از کجا میشه تشخیص داد؟ از اونجا که هر وقت معلم تخته رو پاک میکنه اونام دفتراشونو پاک میکنن
به ترکه میگویند چرا قبض آب وبرق را دوست داری میگوید چون پشتش نوشته مش ترک گرامی...!!
ترکه تصادف می کنه : میاد پایین می بینه همه مردم جمع شدن . میگه هیچ کس زر نزنه گه نخوره جز جناب سروان!!!
ترکه تو جبهه ترکش میخوره جفت تخماش کنده میشن. میره دکتر، یارو براش یه تخم از چوب میگذاره یکی از آهن. چند سال میگذره، ترکه ازدواج میکنه و بچه دار میشه. یه روز تو خیابون دکتره رو میبینه، دکتره بهش میگه: خـوب، چطوری؟ بچه ها چطورن؟ ترکه میگه: آقای دکتر! پینوکیو خوبه ولی اون ترمیناتوره خیلی اذیت میکنه!!!
ترکی میره دستشوئی زنانه میگیرنش میگن کوری نمیبینی زنونست؟ میگه من چکار کنم اونجا نوشته زنا نه اونطرف هم نوشته مردا نه

ترکه قاشق قاشق ماست می ریخته تو آب رودخونه بعد یه لره میاد میگه چی کار می کنی ؟ ترکه میگه دارم دوغ درست می کنم لره بش میگه همینه که میگن خرین دیگه آخه این همه دوغ رو کی میتونه بخوره

هواپیما داشت سقوط می کرد همه داشتن جیغ میزدن به جز یه ترکه ! ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟ میگه : ماله بابام که نیست بذار سقوط کنه

یه ترکه رفته بود تو یه رودخونه کم عمق و داشت ماهی میگرفت و میخووند:
من مرد ماهگیرم آب رسیده به زانوم!
یه نفر رد میشد وقتی شعر طرف رو میشنوه میگه: یه کم برو جلوتر تا شعرت قافیه دار شه!!!!!

 به ترکه میگن باباتو بیشتر دوست داری یا مامانتو  میگه مامانتو

ترکه بچش نمیخوابیده، بهش ژل میزنه!

ترکه بچش بعد از عید فطر به دنیا میاد، اسمشو میگذاره: پسفطرت!

 از ترکه میپرسن: چند تا بچه داری؟ 4 تا از انگشتاشو نشون میده، میگه: 3 تا!! ملت کف میکنن، میگن: بابا اینا که 4تاست؟ ترکه انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: این بچة همسایمونه، ولی همیشه خونة ماست

یارو ترکه تو جبهه پشت ضد هوایی بوده میزنه یه هواپیما رو میندازه. خلبانه با چتر نجات میپره بیرون، ترکه میگه: بچه ها در رین صاحابش اومد!!!

ترکه مادر پدرشو میکشه، ازش میپرسن: چرا این بدبختا رو کشتی؟ میگه: بعد از چهل سال به رابطه کثیفشون پی بردم!

ترکه ساعت سه نصفه شب مست و پاتیل میرسه در خونه، هرکار میکرده نمیتونسته کلید رو بکنه تو قفل در. خلاصه اونقدر سر و صدا میکنه تا زنش بیدار میشه، ازون بالا داد میزنه: اصغر اقا کلید بندازم؟! ترکه میگه: نه بابا کلید دارم، سوراخ بنداز!

به یه ترکه میگن: « برو یک روزنامة کیهان یا اطلاعات بخر » بعد ازیک ساعت دیدند ترکه سر یک خر را گرفته و با خود می آورد. با تعجب پرسیدند: تو رفتی کیهان بخری این چیه؟
گفت:ـ راستش کیهان و اطلاعات نبود، منم « همشهری» خریدم.!!

به یک ترکه گفتن : ـ تو که این همه کارت ارمغان بهزیستی میخری اگه زد و توی صد سالگی ات صد میلیون تومن بردی، با اون پول چیکار می کنی؟
گفت: میدم صد هزارتا توالت باهاش بسازن.
گفتن: این همه توالت برای چی؟
گفت: برای اینکه همه بیان و برینن تو شانس من که تو صد سالگی برنده شدم.!!!!

ترکه داشته زنش رو به زور میکرده تو یخچال، ازش میپرسن داری چی کار میکنی؟ میگه: میخوام فاسد نشه!

ترکه میره آمپول بزنه، تا دکتر سوزن رو میزنه، پا میشه داد میزنه: حیوون، مگه کوری، سوراخ به این گندگی، چرا میزنی بغلش؟

 ترکه به شکمش میگه: تا کی من کار کنم تو بخوری شکمش جواب داد : میخوای من کار کنم تو بخوری

ترکه تو مسابقه ژیمناستیک از روی خرک نمیپریده میگفته :احترام به همنوع واجب است.

یه روز یه فارس میره خونه ی خدا . خلاصه خیلی از کاراش پشیمون میشه و توبه میکنه و میگه من قسم میخورم دیگه واسه ترکا جک نسازم , همون موقع یه ترکه میزنه پشتش میگه آقا ببخشید قبله کدوم طرفه ؟

ترکه سیاهپوش میآد اداره میگن چی شده؟ میگه بابام مرده. بهش می گن پس چرا صورتت زخمی شده؟ میگه آخه وقتی قبرش می کردم مقاومت می کرد!!!!

یک روز یه بنده خدایی ( من گفتم ترک ؟ ) با ماشین تو برف گیر میکنه زنجیر نداشته پیاده میشه سینه میزنه !!!

 ترکه عکس خودشو تو آب میبینه میگه وای خر ماهی !!!

 یه ترکه می بینن طناب بسته به کمرش میگن چرا اینکارو کردی ؟ میگه می خوام خودکشی کنم! میگن چرا دور کمرت؟ میگه بستم دور گردنم دیدم دارم خفه میشم بازش کردم !!!

یه روز یه ترکه ایی میره راهپیمایی میبینه شلوغه بر میگرده !!!

پارسال یه همچین موقعهایی 3 تا ترک میرن قایمباشک بازی کنن، 2 تاشون تا حالا پیدا نشدند

یه روز تو یه جمع رسمی یه ترکه میگوزه، واسه اینکه 3 نشه داد میزنه: گوزیه گوز...بدو حراجش کردیم

ترکه کلیدش رو تو ماشین جا میگذاره، تا بره کلید ساز بیاره زن و بچش دو ساعت تو ماشین گیر میکنن!!!

ترکه و اصفهانیه و قزوینیه رو میخواستن اعدام کنند. به اصفهانیه میگن: چه جور میخوای اعدامت کنیم؟ میگه: با چوبه دار. میان اعدامش کنن یه دفعه طناب دار پاره میشه. قانون اعدام هم این بوده که اگه طناب پاره شه دیگه یارو بخشیده میشده. خلاصه ولش می کنند بره پی کارش. بعد میرسن به قزوینیه. بهش میگن تو رو با چی اعدام کنیم؟ میگه با گیوتین. اینم تا میان اعدام کنن یه دفعه وسط راه گیوتین گیر میکنه و پایین نمیاد. خلاصه قزوینیه هم بخشیده میشه. نوبت ترکه میشه، ‌بهش میگن: تو دوست داری چطوری اعدام شی؟ میگه: والله طناب دارتون که پاره میشه، گیتینتون هم که خرابه،‌ مارو تیربارون کنین!!!

 ترکه رو داشتن به جرم قتل زنش محاکمه میکردن، دادستان میگه: سنگدل! تو وقتی داشتی زنت رو میکشتی، ندای وجدانت رو نشنیدی؟! ترکه میگه: نه والله! بس که این زنیکه جیغ و داد میکرد مگه میذاشت ما چیزی بشنویم؟!!

 

نوشته شده در دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:16 توسط حـَدیث جـون| |

نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:4 توسط حـَدیث جـون| |


ديگـﮧ روز زَטּ تمـوم شُـد حالـا نوبَت مردهـاست

 ڪيفيـت را فـداﮮ ڪميـت نڪـُטּ 

ڪَمتر خلق ڪُـטּ ولـﮯ آدم خـَلق ڪُـטּ، 

پيشـاپيـش روزشـوטּ بـُخـوره تو سـرشوטּ

 


 


نوشته شده در شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,ساعت 16:54 توسط حـَدیث جـون| |

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 23:13 توسط حـَدیث جـون| |

مرجع خبری پرسپولیس

تیم فوتبال پرسپولیس آخرین تمرین خود برای دیدار چهارشنبه شب برابر الاتحاد عربستان را شامگاه سه‌شنبه در ورزشگاه محل برگزاری بازی پشت سرگذاشت.
سرخپوشان پرسپولیس که خود را برای برگزاری دیدار مرحله یک هشتم نهایی برابر الاتحاد عربستان آماده می کنند شامگاه امروز سه شنبه آخرین تمرین خود را در ورزشگاه فیصل بن عبدالعزیز شهر جده زیر نظر مصطفی دنیزلی برگزار کردند.



بازیکنان پرسپولیس قبل از حضور در محل تمرین، نشستی را با کادر فنی داشتند و در مورد دیدار روز چهارشنبه با الاتحاد به بحث و تبادل نظر پرداختند.

* داوران دیدار چهارشنبه پرسپولیس برابر الاتحاد قبل از تمرین سرخپوشان در زمین اصلی تمرینات ویژه خود را پشت سرگذاشتند.

* مسئولان کنسولگری ایران در جده قصد دارند زمینه حضور هواداران پرسپولیس در ورزشگاه فیصل بن عبدالعزیز را فراهم کنند و برایشان وسیله ایاب و ذهاب بگذارند.

* تمرین سرخپوشان با صحبت های دنیزلی شروع شد و سپس در قالب کارهای گروهی چند نفره پیگیری شد و در پایان هم فوتبال تحت فشار در دستور کار بازیکنان قرار گرفت.

* بازیکنان پرسپولیس تمرین بسیار بانشاطی را پشت سرگذاشتند و از نظر روحی در شرایط بسیار خوبی قرار داشتند. مصطفی دنیزلی هم بانشاط تر از گذشته با خنده و شوخی به بازیکنانش روحیه می داد.

* مهرداد پولادی که با مصدومیت جزیی مواجه شده بود امروز در کنار سایر بازیکنان و علی کریمی تمرین کرد و به نظر می رسد مشکلی برای بازی با الاتحاد نداشته باشد.

دیدار تیم های فوتبال الاتحاد عربستان و پرسپولیس ایران در مرحله یک هشتم نهایی رقابتهای لیگ قهرمانان آسیا ساعت 22:40 روز چهارشنبه در ورزشگاه فیصل بن عبدالعزیز شهر جده برگزار خواهد شد.

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 23:8 توسط حـَدیث جـون| |

شعر عاشقانه

 

هنوزم انتظار و انتظار است / هنوزم دل بی تو بی قرار است

هنوز خواب میبینم به شب ها / همان مردی که بر اسبی سوار است

همان مردی که جمعه آید روزی / همان مردی که پایان انتظار است . . .


ادبیات عشق :

جذاب ترین کلمه : آشنائی

متین ترین کلمه : دوستی

آرام بخش ترین کلمه : محیت

پاک ترین کلمه : وجدان

تلخ ترین کلمه : تنهائی

زشت ترین کلمه : خیانت

سخت ترین کلمه جدائی

و زیباترین کلمه : تو . . .


به سه دوست صمیمی میگم که تحویلت نگیرن !

غم و حسرت و نتهائی . . .


امروز مرا بخوان که فردا دیر است / این خواب عجیب ما چه بی تعبیر است

فردا که ببینمت دگر عشقی نیست / فردا دل من از آشنائی سیر است . . .


ای کاش دلم اسیر و بیمار نبود / دربند نگاه او گرفتار نبود

من عاشق و او ز عشق من بی خبر است / ای کاش دل و دلبر و دلدار نبود . . .


نه یادم میکنی نه میروی یاد / به نیکی باد یادت ای پریزاد

مرا کردی تو ای دوست فراموش / فراموشی ست رسم آدمیزاد . . .


هنوزم انتظار و انتظار است / هنوزم دل بی تو بی قرار است

هنوز خواب میبینم به شب ها / همان مردی که بر اسبی سوار است

همان مردی که جمعه آید روزی / همان مردی که پایان انتظار است . . .


عشق یعنی با غم الفت داشتن / سوختن با درد نسبت داشتن

عشق در یک جمله یعنی انتظار / انتظار روز رجعت داشتن . . .


گفت بنویس میمانم ، نوشتم میروم ، این غلط املائی مرا ویران کرد

و حالا باید روزی 100 مرتبه از روی تنهائی بنویسم . . .


گفتم که خدا مرادی بفرست / طوفان زده ام راه نجاتی بفرست

فرمود که با زمزمه یا مهدی / نذر گل نرگس ، صلواتی بفرست . . .


عشق اگر عشق تو و عاشق اگر من باشم

آنچه هرگز نرسد ، روز جدائی باشد . . .


بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست

غم دل با که توان گفت که دلداری نیست

رو مداوای خود کن ای دل از جای دگر

کندر این شهر طبیب دل بیماری نیست . . .

نوشته شده در دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:6 توسط حـَدیث جـون| |

خدای مهربانم...! می ستایمت ! با تمام وجودم و از صمیم قلبم ! ...

 

 

آنقدر که شاید تنها با ستایشم  بتوانم جبران قطره ای از دریای رحمت و مهر و محبتت را کرده باشم جانا ......................!

به خاطر تمامی مهربانی هایت تو را سپاسی ژرف و از اعماق وجودم می گویم مهربان من ! خدای من !

خدای مهربانم !...

چقدر زیباست امید به رحمتت ! و چه زیباتر اجابتت .....!

خدای مهربان من ! بهتر شدن روز به روز حال روحی ام را تنها از قدرت و مهر بی کرانت میبینم ...تو را سپاسی ژرف مهربانا ! تو را سپاس مهربانا ! .........

خدای مهربانم !...من عشق و آرامش و شادی را در زندگی ام تنها از تو و دستان پر مهر و قدرتت می بینم و همیشه تنها از تو که تکیه گاه زمین و آسمان منی می طلبم جانا !

خدایا !...من معجزه ی زندگی ام را ...که همان آرامش و عشق و شادی و خوشبختی ست را تنها از دستان قدرتمند و مهربانت می خواهم خدای قدرتمند و مهربانم . تنها تکیه گاه و امیدم ...تنها امید زنده بودنم ...

خدای من می دانم که خوب می دانی تنها تویی در جان لحظاتم ! و تنها تویی در نفس نفس زدن هایم ...

و تنها تویی امیدم و تنها تویی تکیه گاه من ! و تنها تویی که بیش از عشق بر تو عاشقم مهربان من !

تو به من آموختی چطور زندگی کنم ! ...تو به من با مهرت آموختی که چطور بیش از هر لحظه که می گذرد عاشق ترت باشم !

خدایا !.........................................

خواهش می کنم بدان همیشه که : .......

توکلم تنها به تو و قدرت و مهربانی ات است.........!

امیدم همه رحمت بی حدو حساب توست مهربانا......!

من چشم براه مهر و محبت و قدرت و لطف  تو هستم مهربانا .

من عشق...! آرامش ...! و شادی و خوشبختی را تنها از تو و قدرت و رحمت بی حد و حسابت میخواهم خدای قدرتمند مهربان من !

تو را سپاس برای همه ی نعمتهایی که به من عطا کرده ای و همه ی نعمتهایی که به من عطا خواهی کرد ای بخشنده ی مهربان . ای خدای من .

نوشته شده در دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,ساعت 14:31 توسط حـَدیث جـون| |

نوشته شده در دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,ساعت 14:27 توسط حـَدیث جـون| |

كاشكي ميشد...

کاشکی الان تو خواب بودم تو رویا
یعنی میشه بیدار بشم خدایا؟
بیدارشم و ببینم اینا خوابه
یا مثلا حباب روی آبه
اما نه این تقدیر شوم منه
مثل یه جغد شوم رو بوم منه
انگار باید بسوزم وبسازم ا
ی خدا جون مرامت و بنازم
نمیدونم تا کی ادامه داره
تا کی میخواد بلا واسم بباره
تا کی باید هی الکی بخندم
چشام و رو بدیها من ببندم
همه بگن چه دختر شادیه
خوش به حالش از زندگیش راضییه
کا شکی دلم غصه پنهون نداشت
جغد رو بوم خونمون جون نداشت
 
کاشکی میشد این دلمو از تو سینه در بیارم
پاره کنم دور بریزم یک دل بهتر بیارم
یه دل که توش غم نباشه
غصه و ماتم نباشه
یه دل که عین سنگ باشه
زشتی ها توش قشنگ باشه
دلی که توش راز نباشه
یه دلبر ناز نباشه
به غصه و غم هیچ دری
توی دلم باز نباشه
دلی که با نگاه اون پاره نشه
این همه نازک نباشه
یه دل که توش خون نباشه
غصه ی پنهون نباشه
دلی که مثل قصه ی
لیلی و مجنون نباشه
کاشکی میشد کاشکی میشد
اما میدونم نمیشه
همین دلم توی تنم
میمونه واسه همیشه
نوشته شده در دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,ساعت 14:12 توسط حـَدیث جـون| |


Power By: LoxBlog.Com