نفَـس هـاﮮ دلتنـگیـم

تنهـایـﮯ مَـن

نگاه مهربانت رفتنت را ثابت کرد...

تو را نمیدانم اما
اولین نگاه من به تو نه از سر مهر بود
نه در زیر نور مهتاب
ولی روزگار بارها و بارها
نگاه ما را در هم آمیخت
تا به تو بیندیشم
و این بار ک دعایم از خدا چیزی نبود جز دیدنت آن هم در ایستگاه مه گرفته ی دیدار
تو دیگر نیامدی
بیا..
خیس و خسته بیا..
نمیخواهم باران باشی فقط عاشق باش
عاشق هم نباش، فقط نگاهم کن
از همان نگاه هایی ک در آخر مرا اسیر کرد
باشد..باشد..نگاه هم نکن فقط بیا و باش
همین ک استحکاک سایه هایمان به هم خورد کافیست
میبینی چه کم توقع شده ام؟
و
حالا ک دلم فقط از آن نگاه ها میخواهد تو دیگر نیستی
نکند تو شیطانی و من گول نگاهت خوردم؟
هیچ گاه به اندازه حالا دلم هوای چشمانت را نمیکند
آه ک تو چقدر بی رحمی و عاشق کردن را خوب میدانی
آنقد بی رحم ک هر روز برای دیدن چشمان عجیبت آرزو ها میکنم
و حالا ک عاشقترم
من هستم و ایستگاه مه گرفته و بغضی ک فریاد میزند
نرو
بفهم...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 21:12 توسط حـَدیث جـون| |


Power By: LoxBlog.Com